آرزو جعفریان: ˝مادام باتر فلای˝ عنوان نمایشگاه عکسی است که به تازگی در گالری گلستان برپا شده است. این آثار برگرفته از اپرای ˝مادام باتر فلای˝، پوچینی آهنگساز ایتالیایی است و مفاهیمی درباره زندگی، آگاهی و مرگ را مطرح میسازد و روند زندگی زنان را گام به گام در این آثار نشان میدهد.
سرویس تجسمی هنرآنلاین: مهدی منصوری در این نمایشگاه 16 قطعه عکس ارائه داده است که در آنها از چهرههای معروفی چون لیلی گلستان، الناز شاکردوست و نیلوفر پایدار برای انعکاس مفاهیم مورد نظرش درباره زندگی، آگاهی و مرگ بهره گرفته است. او در حدود دو سال بر روی این مجموعه متمرکز بوده است و نتیجه آن شامل تعداد زیادی آثار است که در این نمایشگاه 16 اثر از آن را که شامل “تولد”، “خیال”، “نیاز” ، “دارو” ،”مرگ”، “آگاهی” و … می شود را در معرض تماشای عموم قرار داده است.
مهدی منصوری عضو انجمن عکاسان ایران است و از سال 82 تا 86 بر روی طراحی عکاسی متمرکز بوده است. وی حضور در پانزده نمایشگاه گروهی و دو نمایشگاه انفرادی را در کارنامه هنری خود دارد. “مادام باترفلای” سومین نمایشگاه انفرادی وی محسوب میشود.
ایده برگزاری این نمایشگاه و این مجموعه از کجا پدید آمد؟
ایده اصلی آثارم در رابطه با زندگی، مرگ و آگاهی است. این موضوع را همیشه در تمام مجموعه آثارم دنبال میکنم اما به شکلهای گوناگون در کارهایم مطرح میشود. در واقع میتوانم بگویم که نحوه بیان موضوع مورد نظرم در هر مجموعه متفاوت است. در مجموعه قبلی با آینهها به صورت فیگوراتیو آن را بیان کردم اما در این نمایشگاه آثارم برگرفته از اپرای “مادام باتر فلای ” است و کانسپت اصلی مدنظرم را به این شکل در آثارم ارائه دادهام.
با وجود پیشرفت علم و دستاوردهای بشر هنوز سوالهایی در رابطه با این که چگونه بوجود میآییم؟ چرا زندگی میکنیم و چرا می میریم و به کجا میرویم؟ در ذهن انسانها است، این سوالها همیشه برای خودم هم اصلیترین موضوع زندگیام بوده است، به نظرم اگر در جزییات زندگی و مسائلی چون پول، عشقهای سطحی و … گیر کنیم و بمیریم به آگاهی نرسیدهایم و همه چیز پوچ میشود.
درباره عنوان نمایشگاه بگویید. این نام از یک اپرا گرفته شده چه تشابهاتی میان عکسهای شما و اپرای مورد نظرتان بوده است؟
این عکسها برگرفته از اپرای “مادام باتر فلای” پوچینی آهنگساز ایتالیایی است که در سال 1904 برای اولین بار در ایتالیا اجرا شده و پس از آن اجراهای مختلفی توسط گروههای دیگری در دنیا داشته است. من این اپرا را دوست دارم زیرا پر از کنایه و استعاره است. مادام باترفلای دختر 15 سالهای است که مسائل مختلفی برایش پیش میآید و در این بین اسیر عشقی میشود که برایش تنها رنج را به دنبال دارد. به نظرم آمد که موضوع این اپرا به کانسپت کارهایم نزدیک است به همین دلیل آن را برای این مجموعه انتخاب کردم. عکسهای من فریم به فریم از تولد تا مرگ مادام باتر فلای را نشان میدهد اما شالوده اصلی آثارم در رابطه با زندگی، مرگ و مراحلی است که در این بین طی میکنیم.
حضور بانوان به نام در میان عکسهای شما نشان از چیست و این انتخابها بر چه مبنایی صورت گرفته است؟
در این مجموعه از چهرههای معروفی چون خانم لیلی گلستان و الناز شاکردوست در عکسها استفاده شده است. الناز شاکردوست از دوستانی است که از سالها قبل با هم عکاسی میکنیم، میتوانم بگویم به شکل اتفاقی یک روز که داشتیم با کاغذ فرمهای مختلفی درست میکردیم شکلهای جدیدی بوجود آمد و اولین عکس این مجموعه که “تولد” نام دارد خلق شد. خانم گلستان را هم از قبل میشناختم و از نمایشگاه انفرادی قبلیام که در گالری گلستان بود بیشتر آشنا شدم و احساس کردم در فریم آخر کار هیچکس نمیتواند به غیر از خانم گلستان در این اثر باشد. من احتیاج به کسی داشتم که اقتدار و در عین حال نوعی شیطنت و ذوق در چشمانش باشد، یعنی شخصی که به پختگی رسیده باشد و ترس و بلاتکلیفی در وجودش نباشد . به خانم گلستان گفتم اگر این عکس را از شما نگیرم مادام باترفلای به آگاهی نمیرسد و میمیرد و هیچکس دیگری را نمیتوانم جایگزین شما کنم . ایشان هم قبول کردند. خانم نیلوفر پایدار نیز دیگر مدل این عکسهاست که سالهاست از ایشان عکاسی میکنم و خیلی خوب اکت میکنند و در این مجموعه نیز همکاری بسیار خوبی داشتند.
از کار و همکاری با خانم گلستان و شاکر دوست بگویید؟
کار با خانم گلستان و شاکردوست در این مجموعه بسیار خوب بود. من از نتیجه کار بسیار راضیام، مدتهاست که از خانم شاکردوست عکس میگیرم اما برای عکس گرفتن از خانم گلستان احتیاج بود در مورد حسی که میخواهم در کار داشته باشند توضیح دهم و ایشان بسیار خوب متوجه این حس شدند زیرا این اقتدار در وجودشان هست و نتیجه آن چیزی شد که میخواستم. اعتقاد دارم هر کاری که به صورت فیالبداهه انجام شود، اورجینال است و واقعیتر به نظر میرسد در این مجموعه نیز قسمت زیادی از کار به صورت بداهه پیش رفت.
آنچه از تماشای آثار شما بر میآید روند یک زندگی را در مقاطع متفاوت در عکسهایتان بازتاب دادهاید .این زمانها را چطور جدا کردید و چرا آنها را برای ثبت مناسب دانستید مثلا زمان تولد یا مرگ و…
من برای آثارم مقطعهایی از زندگی را انتخاب کردم که بین آدمها مشترک است. تولد، مرگ و آگاهی بین تمامی افراد مشترک است حال ممکن است در این بین برای هر فرد یکسری اتفاقاتی رخ دهد مانند ترس و عشق که ممکن است ترتیب آن بین افراد مختلف فرق داشته باشد اما مراحلی از زندگی که در این بین ثابت است تولد، مرگ و آگاهی است.
از کارگردانی و چیدمان صحنه بگویید؟ این روند چطور پیش رفت و اگر به ترتیب بخواهید مرتبهبندی کنید کار از کجا شروع و کی پایان مییابد؟
در این نمایشگاه به غیر از اثر “تولد” و “آگاهی” مابقی آثار با تکنیک انعکاس ثبت شده است. در این آثار بعد از این که آینهها را چیدمان کردم به فیگور فرم دادم. بعد از ثبت عکس، آنها را در کامپیوتر کلاژ کردم، در این مجموعه من از اینستالیشن چیدمانی که انجام میدهم عکاسی میکنم. به این معنا که از یک واقعیتی عکاسی میکنم و سپس آن را با دنیای مجازی، اینترنتی و خیالی تلفیق میکنم. پس زمینه این آثار تشکیل شده از رنگ قرمز تندی است. این رنگ صنعتی است که در این آثار بکار بردهام. در این عکسها گل و مرغهایی به کار اضافه شدند، این مرغها مانند پرنده خوشبختی است که از قدیم میگفتند بر شانه هرکس بنشیند خوشبختی برایش به ارمغان میآورد. البته پالتهای کلاسیک این گل و مرغها ریخته و جای آن رنگهای جدید گرفته، رنگهایی صنعتی که شارپتر هستند. کنتراست این دو دنیا در این آثار برایم بسیار جذاب است. وقتی یکسری کارها در کامپیوتر انجام میشود به مرحله نهایی کار یعنی چاپ و انتخاب نوع کاغذ میرسیم، آثار این نمایشگاه بر روی کاغذ ضخیم اپسون شبیه به کاغذ آبرنگ چاپ شده و سپس قاب شده است.
زمینه قرمز نوعی فضای تهاجمی و شاید خشن را به مخاطب القاء میکند نظر شما چیست؟
از نظر من این رنگ قرمز فضای تهاجمی را بوجود نیاورده و تنها یک رنگ جدید و صنعتی است که قبلا در پالتهای کلاسیک ما نبوده است. جزو رنگهای جدید و معاصر است. ممکن است برای چشم عادی نباشد و یا پیشتر در هنر کارایی نداشته اما اکنون در این آثار از آن استفاده کردهام. وقتی این رنگ به فضای سیاه و سفید عکسها اضافه شد تاثیر زیادی روی کار گذاشت و تعریف دیگری به آثار داد. چندی پیش مستندی میدیدم که راجع به رنگ قرمز بود و این مسئله را مطرح میکرد که وقتی صحبت از رنگ قرمز میشود در ذهن افراد به اشتباه تصویری از خون و خشونت میآید زیرا تنها تعریفی که از این رنگ در ذهن داریم همین است، در صورتی که این رنگ میتواند ما را به یاد توت فرنگی، بستنی، گوجه فرنگی و چیزهایی دیگری بیندازد.
لباس سفید و کلاههای کلاژ شده زنان در این آثار نشان از لباس سفید عروسی دارد؟
منظورم در استفاده از لباس سفید، لباس سفید عروسی نبوده است. زیرا تنها زنان مدنظرم نیستند بلکه جای آن میتواند مردها هم باشند و چه زن چه مرد باید مراحل تولد تا آگاهی و مرگ را در زندگی طی کند. از مدل زن در کار استفاده شده زیرا در ترکیببندی آثار به خوبی نشسته است. از لباس سفید هم به خاطر این استفاده شده که بین ترکیببندی دو رنگ سیاه و قرمز خوب میشود.
شما در اکثر آثارتان از تکنیک آینه بهره گرفتهاید، از این عکسها و ایده استفاده از آینه در آثارتان بگویید؟
سالهاست که با آینه کار میکنم و به آینه ، مفهوم و شکل آن علاقه دارم، در نمایشگاه قبلیام هم در تمامی آثار آینه استفاده شده بود. انعکاس آینه و این که خود را میتوان در آن دید برایم جذاب است. از انعکاس آینه در کارهایم استفاده میکنم این نیز به مفهوم آثارم کمک میکند. در این آثار از آینههایی با اشکال مختلف استفاده شده و آنها را چیدمان کرده و در ترکیببندی قرار دادهام.
سایز عکسها را بر چه مبنایی انتخاب کردید چرا ابعاد کارها را بزرگتر در نظر نگرفتید؟
عکسها در نمایشگاه حاضر در گالری گلستان در دو قطع 80 در 60 و 85 در 60 سانتیمتر ارائه شدهاند، به نظرم باید بزرگی کار دلیل داشته باشد برای مثال وقتی کار مارک روتکو را میبینید و جلوی کار 2 متر در 3 متر وی قرار میگیرید باید جوری باشد که مخاطب با تماشای حجم این رنگها احساس کار را درک کند وگرنه بزرگ بودن یا کوچک بودن بیدلیل مفهومی ندارد. من در این آثار از قاب کلاسیک طلایی رنگی که یادآور آثار فرانسیس بیکن نقاش معروف قرن بیستم است بهره گرفتم و احساس میکنم این قاب که نوعی فضای کلاسیک را به مخاطب القا میکند در این سایز به کار نشست و چیزی که مدنظرم بود هم در کار دیده میشود بنابراین همین ابعاد برای آثارم در این نمایشگاه کفایت میکند. شاید بزرگتر بودن آن در دکوراتیو بودن کار کمک کند اما در مفهوم کار تاثیری نمیگذارد.
از قابهای منحصر به فرد آثار بگویید القاء حس کلاسیک برمبنای آثار فرانسیس بیکن برای چیست؟
رنگ قرمز در اکثر آثار فرانسیس بیکن هست و برخورد این رنگ با قاب طلایی که بدون هیچ حاشیهای است برای من بسیار جذاب است و از آن ایده گرفتم. اما اگر به لحاظ مفهومی بخواهیم در مورد آثارش بررسی داشته باشیم باید بگوییم که اکثر آثار وی سه لتی است و شامل شاهد، مفعول و فاعل میشود. در واقع در یک لت از کار درد القا شده، دیگری درد را القا میکند و قسمت سوم شاهد این قضیه است. او در آثارش درد را نشان میدهد و ما تنها خود درد را میبینیم . اما من در آثارم سعی دارم دلیل درد و ناراحتی را نشان دهم.
مخاطب امروز با تماشای این آثار به چه نکاتی باید دست پیدا کند؟
من صرفا تجربههای شخصی خودم را با مخاطبانم در میان میگذارم. مخاطب میتواند در مورد این آثار هر تصمیمی که میخواهد بگیرد من دلم نمیخواهد چیزی را القا کنم و او آزاد است هر جور که مایل است فکر کند. من در این مجموعه از تولد تا مرگ و آگاهی را نشان میدهم شاید مخاطبان در نمایشگاه متوجه این روند شوند اما وقتی تنها یک تابلو را میبینند آزاد هستند که هر تصمیمی که میخواهند در مورد آن بگیرند. تمامی این عکسها که با هم به فروش نمیرود بنابراین هر کسی ممکن است یکی از آنها را ببیند.
در برخی از آثار سرنگ و قرص دیده میشود و به نظر میرسد پرسوناژ اصلی این عکسها اسیر درد و رنجی شده است، در مورد آن توضیح دهید؟
اکثر آدمها امروزه در حال استفاده از قرص و دارو هستند. حتی آنها که ورزش میکنند هم دارو میخورند، آنها که افسرده میشوند دارو میخورند منظورم این بوده که هرکس برای فرار کردن از موضوع اصلی به یک دارویی وصل است که فرقی ندارد زن باشد یا مرد. اما در اثری به نام “ابتذال” که سرنگ قرار دادهام منظورم پرتز لب و استفاده از چیزهای مصنوعی و پلاستیکی است که افراد به خودشان اضافه میکنند. انسانها به صورت طبیعی زیبا هستند و به نظرم باید خودشان را همانگونه که هستند حفظ کنند. ما آفریده مجموعه هوشمندی هستیم پس خیلی احمقانه است که این تابلو را تغییر دهیم. چند دستگاه فشارخون و سرم هم در کار هست که میخواستم ناراحتی و درد را با آنها نشان دهم. خیلی از دردهایی که میکشیم به خاطر درست فکر نکردن و درست زندگی نکردن است اگر خیلی چیزها را بفهمیم راحتتر زندگی میکنیم.
سربندهای کلاژ شده روی سر پرسوناژها نمایی از کلاههای بزرگ انگلیسی را تداعی میکند نظر شما چیست؟
این سربندها همگی از کاغذ کالک است که با نورپردازی به این شکل در آمدهاند. منظور من کلاههای انگلیسی نبوده است و من سر مدلها را در فرم آوردم و با این فرم میتوانم به بقیه اجزا برسم، فرمها باعث شدند که کلاژ را تغییر دهم و کمک زیادی به من کردند. شاید اگر آنها نبودند تا این اندازه نمیتوانستم شکلهای مختلفی کار کنم.
در بعضی از عکسها پرسوناژ اصلی عصبی و خشن به نظر میآید ولی در برخی دیگر با نگاهی مهربان و آرام به مخاطب مینگرد از این تضاد بگویید؟
این مسئله به خاطر این است که در هر مرحله از زندگی انسانها یک عکسالعملی نشان میدهند وقتی عاشق میشوند، صورتشان خوشحال میشود و همه چیز را خوب میبینند و وقتی ناراحت میشوند صورتشان عصبی میشود. این تغییر در نگاه و فرم صورت پرسناژهای آثار به خاطر مراحل مختلف زندگی و احساسات مختلفی است که مادام باتر فلای تجربه میکند.
منبع خبر : سایت هنر آنلاین
Recent Comments